
کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها
نسخه الکترونیک کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها به همراه هزاران کتاب دیگر از طریق اپلیکیشن رایگان فیدیبو در دسترس است. همین حالا دانلود کنید
معرفی کامل کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها را رایگان بشنوید
نقد و بررسی کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها
همنوایی شبانه ارکستر چوبها
در ابتدای کلام، اگر بخواهیم از رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها» اولین رمان رضا قاسمی صحبت کنیم، شاید ذکر این نکته مهم است که این کتاب برنده جایزه بهترین رمان اول سال 1380 بنیاد گلشیری، رمان تحسین شده سال 1380 جایزه مهرگان ادب، برنده بهترین رمان سال 1380 منتقدین مطبوعات و همچنین بهترین رمان یک دهه اخیر ایران به انتخاب منتقدین مطبوعات شده است. پس تکلیف تا حدی مشخص است. با کتابی روبرو هستیم کاملا جدی و تاثیرگذار.
نکته جالبی که از زبان متن و نحوه بیان قصه به نظر میرسد، این است که بخشهایی از داستان که بخش عمده کتاب را هم شامل میشود، بیشتر شبیه به ترجمهای از کتابهای خارجی است تا کتابی از یک نویسنده ایرانی. علت هم این است که زندگی فعلی شخصیت داستان و فضای اطراف او، فضایی کاملا اروپایی است. قاسمی اما در بخشهایی از قصه که به ایران اشاره میکند و شخصیتی که مثلا در ایران زندگی میکند، نحوه نوشتن را کمی تغییر میدهد. قصه کاملا رنگ و بوی ایرانی میگیرد و او چنان این کار را هنرمندانه انجام میدهد که خللی به متن و پیوستگی آن وارد نشود.
موضوع حائز اهمیت دیگر در مورد نحوه بیان داستان، ریتم آن است. بحث فرشتگان نکیر و منکر و شب اول قبر و همچنین نحوه بیان موضوعات به ایجاد سوال در ذهن مخاطب کمک میکند. درواقع او پازلی را میچیند، سوال در ذهن مخاطب ایجاد میکند و بعد رفته رفته پاسخ این سوالات را میدهد. این موضوع به او کمک میکند که داستان را در یک هیجان نسبی ادامه دهد و مخاطب را خسته نکند. ضمن اینکه در مواردی نیز اوجی را به داستان اضافه میکند که به جذابیت روایت اضافه میکند.
ماجرای یک همنوایی شبانه
قصه اما چیست؟ ماجرای گروهی از مهاجران ایرانی که در طبقه ششم ساختمانی در پاریس زندگی میکنند. در حقیقت در مورد کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها، نمیتوان صحبت کرد و کلامی از موضوع مهاجرت به میان نیاورد. نویسنده در ورای متنی که نوشته است، انگار به این نکته تاکید دارد که در میان تمامی تصویرهای رنگارنگی که از مهاجرت در ذهن افراد شکل گرفته است –خصوصا کسانی که این کار را خود یا اطرافیانشان هنوز انجام ندادهاند- سختیهای فراوان دارد. نوع انسان که به محیط، اطرافیانش، خانواده و دوستان، خاک سرزمینش، تفریحهایی که در کشورش دارد، مدرسهای در کشورش میرود، حتی در کنار سختیهایی که در این کشور تحمل میکند، به همه آنها به نوعی عرق دارد. نویسنده که خود در غربت زندگی کرده است، تمام تلخیهای مهاجرت را میداند. او خوب میداند که تغییری این چنین عظیم در زندگی، در کنار تمامی نکات مثبت زندگی در کشوری توسعه یافته، چه چالشهایی میتواند برای فرد در پی داشته باشد. خصوصا اگر این مهاجرت به نوعی کوچی اجباری و یا حتی مهاجرتی تبعیدی باشد. حال در این قصه نویسنده بخشی از این چالشها را نشان میدهد. شخصیت اول داستان، شخصی است به شدت تنها که برای آزادی فردی اهمیت بسیار قائل است و این آزادی خواه از طرف پدرش در دوران نوجوانی و جوانی، خواه از طرف سیستم یک کشور و قوانین پیچیده و دست و پاگیرش تهدید شود، او این موضوع را نمیپذیرد. و به دنبال راه چاره برای مقابله با این تهدید میپردازد. و اینجاست که او، از شهرستان به تهران از تهران به فرانسه مهاجرت میکند. نکته جالب اینجاست که نویسنده که مهاجرت را راهکاری برای فرار از آن شرایط میداند، این پاسخ خود-یعنی مهاجرت را- به شدت به نقد میکشد و در عمل بازی ای که شخصیت اول داستان آغاز کرده است را به نوعی یک بازی دو سر باخت میداند. البته واضح است که این داستان، بیشتر به جنبههای منفی پدیده مهاجرت پرداخته است و تمامی شخصیتهای اصلی به نوعی از افسردگی مبتلا هستند که نمود آن را در مصرف قرص لیزانکسیا توسط شخصیتهای مختلف داستان، به عنوان قرصی ضد افسردگی مشاهده کرد. با این حال مشخصا تاثیرات منفی مهاجرت بر افراد مختلف، طبیعتا متفاوت است. چنانکه در داستان میبینیم وضعیت زندگی راوی با سید، رعنا، پروفت و بقیه کاملا متفاوت است.
اما بحث مهاجرت را اکر کنار بگذاریم، میتوانیم به شخصیتهای داستان بپردازیم؛ راوی، شخصی است به نام یدالله که عمده داستان به او و زندگیاش میپردازد. کلید آنچه که در زمان بازگو کردن قصه به راوی میگذرد، در چند اتفاق و چند نکته نهفته است:
- نکته اول اتفاقی است که در چهارده سالگی راوی برای دختری میافتد که راوی او را دوست میداشته است. بحران اول؛ این بحران شخصیتی را راوی هضم نمیکند. چه اتفاقی افتاده است؟ برای یک بچه چهارده ساله اتفاقی ناگوار میافتد و او آن طور که باید تربیت نشده و قطعا آنطور که باید خانوادهاش رابطه صمیمانهای با او ندارند و از آموزش یک کودک یا یک نوجوان، آن قدری نمیدانند که به این نوجوان بینوا کمک کنند که این واقعه را به سلامت پشت سر بگذارد. پرونده این بحران در ذهن راوی بسته نمیشود و این بحران مثل یک خوره روح راوی را در طی سالیان دراز میخورد. آنچه که بعد از این رویداد تلخ برای راوی میافتد اینگونه توسط او توصیف میشود که در آن روز، سایهاش طی یک فرایند، هنگام ظهر میآید و وجود او را به نوعی تسخیر میکند. در حقیقت در پسِ توصیف راوی این موضوع برداشت میشود که آسیب روحی شدیدی که راوی در اثر آن ماجرا میبیند، به شکلی است که انگار سایهاش روح او را از بدنش خارج میکند و این دست مایه دوتا از بیماریهای اصلی او میشود که در خلال داستان به کرات به آنها اشاره میکند: اول، خودویرانگری او و دوم عدم مشاهده تصویرش در آینه.
- نکته دوم، ماجرای خاتون است. ورود خاتون به زندگی راوی، گویی کشتزاری است برای پرورش هرچه بیشتر ضعفها و ویژگیهای منفی راوی. ترس از مرگ آرامش از او میرباید؛ شب بیداریهای راوی آغاز میشود و خود این شب بیداری به طور طبیعی بر زندگی او اثری منفی میگذارد. ضمن اینکه این نکته که به نظر میرسد که راوی در مورد خاتون احتمالا احساس عذاب وجدان میکند، بر احساس منفی راوی نسبت به خودش میافزاید.
- نکته بعدی بیماری خودویرانگری اوست. این موضوع بر وضعیت بد راوی دامن میزند. سبب میشود که به هر موقعیتی که امکان بهبود شرایط را به او میدهد نه بگوید و فرصت اصلاح را از خود بگیرد.
نکته دیگری که در داستان به چشم میخورد، نقدی است که راوی بر جامعه و یا حتی به طور غیر مستقیم به خانواده ایرانی دارد. او که خود قربانی یک رابطه خانوادگی احتمالا ضعیف است، به صراحت میگوید آنچه که جامعه و خانواده ایرانی به عنوان تربیت در حق فرزندانش انجام میدهد، ضعیف و ناکارامد است. تربیتی که صرفا نبایدها را میگوید. تربیتی که صرفا نهی میکند راه چاره نشان نمیدهد. به فرزندش یاد نمیدهد که در شرایط گوناگون چطور تصمیم بگیرد، در مواجهه با شرایط سخت چه واکنشی از خود نشان بدهد و شاید همین موضوع است که باعث میشود که راوی سرنوشتی تلخ داشته باشد.
نکته دیگر بحث مذهب است. راوی در یکی دو مورد به طور غیر مستقیم اشاره میکند که پیشینهای نسبتا مذهبی داشته است. همین که او در مورد نکیر و منکر شنیده و شاید حتی به آن اعتقاد داشته است و یا اشاره گذرایی که به خاطراتش در زمینه نمایشهای مذهبی دارد و همچنین بحث تناسخ که در مواردی به آن اشاره میشود و حتی موضوع تناسخ تا حدی در این داستان تعیین کننده است، حکایت از این موضوع دارد. مذهبی که البته راوی گویا آنطور که باید و شاید در ادامه زندگیاش به آن اعتقادی ندارد.
اما آنچه که بیش از این موضوع به چشم میخورد، نبود ایمان در میان شخصیتهای داستان است. ایمان، نه صرفا به معنی ایمان به خدا، بلکه اساسا مفهوم ایمان در میان شخصیتهای داستان به چشم نمیخورد، مگر شخصیت پروفت که ایمان او نیز، قطعا ایمانی سازنده نیست. این موضوع- یعنی نبود ایمان در اهالی ساختمان- میتواند یکی از ریشههای اتفاقات وضعیت ناگواری باشد که شخصیتها دچارش هستند. پوچی، افسردگی، بی هدفی و زندگی باری به هرجهت، از نتایج نبود ایمان در زندگی این شخصیتهاست. حال این ایمان میتواند به خدا باشد، به یک هدف، به یک شخص یا...
البته در این میان، بد نیست به شخصیت علی اشاره کنیم؛ شخصی که تا حدی شبیه به دیگر شخصیتهای داستان است، تا زمانی که مسیری جدید پیدا میکند. آنچه که در رابطه با علی مشخص است، این است که راوی، یا بهتر بگوئیم، نویسنده، او و مسیری که انتخاب کرده را قضاوت نمیکند. بلکه موضوع مهم و مورد نظر نویسنده، آرامشی است که علی به آن دست یافته است. چیزی که شاید اغلب ساکنان ساختمان از آن بی بهرهاند و اینجاست که جایگاه ایمان مشخص میشود.
با تمام ویژگیهای مثبت کتاب اما، نکاتی وجود دارد که خواننده پاسخی برای آنها نمییابد. نکته اول شخصیت م. الف. ر. است. اینکه چه اتفاقی دقیقا میان او و راوی میافتد؟ اصلا چرا راوی او را م. الف. ر. مینامد؟ چرا رابطه آنها ادامه پیدا نمیکند؟ یا در مورد همسر راوی نیز، موضوع تا حدی گنگ است. آنچه که برای فرزندشان رخ میدهد. یا نکته مبهم دیگر، ارتباط راوی با اینگرید است. چه بلایی سر این ارتباط میآید؟ ضمن اینکه علت وجود برخی از شخصیتها مانند میلوش یا حتی ژان و امانوئل نیز نامشخص است. به طوری که به نظر میرسد اگر این شخصیتها از کتاب حذف میشدند، تقریبا خللی به داستان وارد نمیشد.
همچنین نکته مبهم دیگر، در مورد شخصیتی است که در میانههای داستان راوی ورود او را اعلام میکند؛ شخصیتی که راوی حدس میزند فرزند او از م. الف. ر. باشد. نویسنده در مورد این شخصیت، به خوبی برای مخاطب سوال ایجاد میکند، اما پاسخ قانع کنندهای به او نمیدهد. البته به نظر میرسد که نکته کلیدی در مورد این شخصیت، عدد سن او باشد. 14 سالگی.
رضا قاسمی؛ مردی از جنس هنر
رضا قاسمی هنرمندی است چندوجهی. او تنها نویسنده نیست. رمان مینویسد، نمایشنامه هم مینویسد و نمایش هم کارگردانی میکند و حتی قطعه موسیقی هم میسازد. شاید مشهورترین خوانندهای که قاسمی برایش آهنگ ساخته است، شهرام ناظری، خواننده مشهور موسیقی سنتی است. جالب اینجاست که در کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها، راوی به یک کارگردان تئاتر اشاره میکند که نام فامیلیاش قاسمی است. به نظر میرسد که تسلط قاسمی بر هنرهای تصویری به او در خلق هرچه بهتر فضاها و شخصیتهای رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها کمک شایانی کرده است. او که تحصیل کرده دانشکده هنرهای زیباست، تسلطش را در توصیف و فضا سازی در نوشتههای مختلفش به رخ میکشد. گفتنی است قاسمی از سال 1365 در فرانسه زندگی میکند و این موضوع طبیعتا در نوشتن رمانی مثل همنوایی شبانه... به او کمک فراوان کرده است.
دیگر آثار رضا قاسمی
در اینجا بد نیست به آثار رضا قاسمی اشارهای گذرا داشته باشیم:
رمانها
همنوایی شبانه ارکستر چوبها، نشر کتاب، لس آنجلس (۱۹۹۶)، و نیز: انتشارات نیلوفر، تهران
چاه بابل، نشر باران، سوئد، 1999
وردی که برهها میخوانند (۲۰۰۲ نشر اینترنتی)، انتشارات خاوران، پاریس، ۲۰۰۸
نمایشنامهها
کسوف، 1347
صفیه موعود، ۱۳۵۰
نامههایی بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس، ۱۳۵۳
چو ضحاک شد بر جهان شهریار، ۱۳۵۵
اتاق تمشیت، ۱۳۵۸
خوابگردها،۱۳۶0
ماهان کوشیار، ۱۳۶۲
معمای ماهیار معمار، ۱۳۶۴
حرکت با شماست مرکوشیو، ۱۹۹۰
تمثال، ۱۹۹۱
موسیقی
«چهارده قطعه برای بازپریدن» آهنگهای رضا قاسمی با آواز سپیده رئیسالسادات، 1389
گل صد برگ با صدای شهرام ناظری
سیاوشخوانی (در چهارگاه)
اصفهان ـ راست پنجگاه (بداهه نوازی)
دشتی ـ ماهور با صدای هما نیکنام (سی دی)
کارگردانی تئاتر
کسوف، ۱۳۴۹ (دانشکده هنرهای زیبا)
آمد و رفت (از ساموئل بکت) ۱۳۴۹ (دانشکده هنرهای زیبا)
نامههایی بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس (کارگاه نمایش، ۱۳۵۳)
چاه (از داود دانشور) ۱۳۵۶ (کار تجربی با نوجوانان شیر و خورشید سرخ شاهرود)
چاه (از داود دانشور) ۱۳۵۷(کارگاه نمایش)
اتاق تمشیت، ۱۳۶۰ (تئاتر شهر)
ماهان کوشیار، ۱۳۶۳ (تئاتر چارسو)
معمای ماهیار معمار، ۱۳۶۵ (تئاتر شهر)
همچنین لازم به ذکر است که رضا قاسمی آثاری به زبان فرانسه نیز دارد.
جوایز
جایزه رمان برگزیده دهه نویسندگان و منتقدان مطبوعات در سال ۱۳۸۸ برای همنوایی شبانه ارکستر چوبها
جایزه رمان اول از بنیاد هوشنگ گلشیری ۱۳۸۱ برای همنوایی شبانه ارکستر چوبها
جایزه بهترین رمان سال از نویسندگان و منتقدان مطبوعات ۱۳۸۱ برای همنوایی شبانه ارکستر چوبها
تندیس ویژه رمان تحسین شده» جایزه مهرگان ادب (پکا) ۱۳۸۱ برای همنوایی شبانه ارکستر چوبها
جایزه اول مسابقه نمایشنامهنویسی جشن طوس (تلویزیون ملی ایران) برای چو ضحاک شد بر جهان شهریار ۱۳۵۵
در پایان لازم به ذکر است کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها توسط نشر نیلوفر منتشر شده است. برای خرید نسخه چاپی و یا دانلود نسخه الکترونیکی کتاب مورد نظر و یا خواندن خلاصه آن میتوانید به سایت فیدیبو مراجعه کنید.
نظرات کاربران درباره کتاب همنوایی شبانهی ارکستر چوبها